نشلجي

نشلجي

فرهنگي، ديني و قرآني

درروز پانزدهم ماه مبارك رمضان سال سوم هجري از دامن پاك و طيبه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) قدم به عرصه وجود نهادند و با ميلاد با سعادتش جهان به نور جمالش منوّر شد . در روز تولد مادرش از مولاي متقيان علي (عليه السلام) خواست كه نامي براي او انتخاب كنند.ژ

 حضرت فرمودند: من در نامگذاري فرزندم بر رسول خدا پيشي نمي گيرم . تا آنكه رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) به منزل آنها وارد شد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند . پيامبر فرمود من هم در نامگذاري او بر خدا پيشي نمي گيرم.

پس حقتعالي امر كرد بر جبرئيل كه : از براي محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) پسري متولد شده است ، برو به سوي زمين . سلام مرا به او برسان و تهنيت و مباركباد بگو  و بگو كه علي (عليه السلام) نسبت به تو به منزلة هارون است به موسي ، پس او را مسمّي كن به اسم پسر هارون.

براي هارون سه پسربود به نامهاي شبر ، شُبير و مُشبر كه پيامبر نام آنها را به ترتيب براي حسن (عليه السلام) ، حسين (عليه السلام) و محسن (عليه السلام) گذاشتند.

 شبر به زبان عربي به نام حسن بود لذا او را حَسَن ناميدند. رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) گوسفندي را عقيقه نمودند : پس از آن سر مبارك ايشان را تراشيده و هم وزن آن مو نقره ، صدقه دادند.

 لقب مبارك و معروف آن حضرت مجتبي به معني برگزيده و پسنديده مي باشد و كنيه شريفش ابو محمد است . از ديگر القاب آن حضرت مي توان به : ولي ، زكي ، سيد ، كريم اهل بيت ، طيب ، بِرّ ، عالم ، حجه ، سبط اكبر ، شَبل ، وزير ، تقي ، طور سينين ، مظلوم ، غريب ، مسموم  اشاره كرد.

 در مورد اوصاف ظاهري حضرت ، شيخ جليل در كشف الغمّه روايت كرده است كه : رنگ مبارك جناب امام حسن (عليه السلام) سرخ و سفيد بود و ديده هاي مباركش گشاده و بسيار سياه بود و خدّ مباركش هموار بود و ريش مباركش انبوه بود و موي سر خود را بلند مي گذاشت و گردن آن حضرت در نور و صفا مانند نقرة صيقل زده بود و سرهاي استخوان آن حضرت دُرشت بود.

 ميان دوشهايش گشاده و از نظر قد ميانه بالا بود . از همه مردم خوش رو تر بود و خضاب به سياهي مي كرد ، موهايش مجعّد بود و بدن شريفش در نهايت لطافت بود . از حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) روايت كرده اند كه : جناب امام حسن (عليه السلام) از سر تا به سينه به پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) شبيه تر بود.

 براي امام حسن (عليه السلام) 13 همسر و 15 فرزند ذكر كرده اند . حضرت توسط همسرش جُعده دختر اشعث بن قيس به شهادت رسيد و اما سه تن از فرزندان آن حضرت به نامهاي عمر و عبدالله و قاسم ملازم حضرت سيدالشهدا بودند و در كربلا شهيد شدند . ضمناً يكي از دختران آن حضرت به نام فاطمه با امام زين العابدين ازدواج كرده كه ثمره آن امام محمد باقر (عليه السلام) مي باشد.

«شمّه اي از فضايل آن حضرت»

نقل شده است كه روزي امام حسن (عليه السلام) سوار بر مركب از جايي مي گذشت كه مردي از اهل شام آن حضرت را ملاقات كرد و به آن حضرت دشنام و ناسزا ي بسيار گفت، آن حضرت هيچ نفرمود تا مرد شامي از دشنام دادن فارغ شد، آنگاه آن حضرت رو به مرد شامي كرد ، بر او سلام كرد و تبسّم نمود و فرمود : اي مرد گمان مي كنم غريب هستي و امري بر  تو اشتباه شده باشد، اگر از ما استرضا جويي از تو راضي و خُشنود مي شويم ، اگر چيزي سوال كني ( بخواهي ) عطا مي كنيم ، اگر از ما طلب ارشاد و هدايت كني تو را ارشاد مي كنيم ، اگر بردباري بطلبي عطا مي كنيم ، اگر گرسنه باشي تو را سير مي كنيم اگر برهنه باشي تو را مي پوشانيم ، اگر محتاج باشي ، بي نيازت مي كنيم ، اگر رانده شده اي تو را پناه مي دهيم ، اگر حاجتي داري حاجتت را بر مي آوريم و اگر بار خود را به خانة ما فرود مي آوري و ميهمان ما باشي تا وقت رفتن براي تو بهتر خواهد بود زيرا كه ما خانه وسيع و جاه و مال فراوان داريم.

 چون مرد شامي اين سخنان را از حضرت شنيد ، گريست و گفت : شهادت مي دهم كه توئي خليفة الله در روي زمين و خدا بهتر مي داند كه منصب امامت را به چه كسي عطا كند. پيش از آنكه شما را ملاقات كنم ، شما و پدرتان دشمن ترين خلق در نزد من بوديد ، اكنون ، محبوبترين خلق خدائيد در نزد من ؛ سپس  بار خود را به خانه آن حضرت فرود آورد و تا مدينه بود ميهمان آن حضرت بود و از محّبان و معتقدان خاندان نبوّت و اهل بيت رسالت گرديد .

در ادامه نقل شده كه مردي نزد امام حسن (عليه السلام) رسيد و اظهار فقر و پريشاني نمود . امام حسن (عليه السلام) خزانه دار خويش را صدا زد و فرمود : چه مقدار مال نزد تو است ؟ عرض كرد دوازده هزار درهم . فرمود آن را به اين مرد فقير بده كه من از تو خجالت مي كشم  عرض كرد ديگر چيزي براي نفقه باقي نمانده است فرمود: تو او را به فقير بده و به خدا حُسن ظن داشته باش ، حق تعالي تدارك مي فرمايد . سپس آن مال را به فقير داد سپس حضرت آن فقير را طلبيد و عذر خواهي كرد و فرمود : ما حق تو را نداديم ولي به قدر آنچه بود داديم.

در جايي ديگر نقل شده كه مردي به نام نجيح روايت كرده كه : ديدم جناب امام حسن (عليه السلام) را كه طعام ميل مي فرمود و سگي در پيش روي حضرت قرار داشت.

 هر زمان كه حضرت لقمه اي براي خود بر مي داشت ، مثل آن را نيز براي سگ مي انداخت . من گفتم يا بن رسول الله ! آيا اذن مي دهي كه اين سگ را از نزد طعام شما دور كنم ؟ فرمود : بگذار باشد ؛ زيرا من از خداوند عزّ و جل حيا مي كنم كه صاحب روحي در روي من نظر كند و من چيزي بخورم و به او نخورانم.

ــ از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه : امام حسن (عليه السلام) بيست و پنج مرتبه با پاي پياده به حج رفته است و دو مرتبه و به روايتي سه مرتبه ، مالش را با خدا تقسيم كرده است يعني نصف آن را خودش برداشته و نصف ديگر را در راه خدا به فقرا داده است.

«عبادات آن حضرت»

شيخ صدوق (ره) از امام سجاد (عليه السلام) نقل مي كند كه : امام حسن (عليه السلام) در زمان خويش از همه مردمان عبادت و زّهدش بيشتر بود و افضل مردم بود . هرگاه سفر حج مي كرد پياده مي رفت و گاهي با پاي برهنه راه مي پيمود و هرگاه ياد مرگ و قبر و بعث و نشور و گذشتن بر صراط مي كرد ، گريه مي نمود . و چون ياد مي كرد عرض اعمال را بر حق تعالي ، نعره مي كشيد و مدهوش مي گشت . چون به نماز مي ايستاد بندهاي بدنش مي لرزيد به جهت آنكه خود را در مقابل پروردگار خويش مي ديد و چون ياد مي كرد بهشت و دوزخ را ف اضطراب مي نمود و از خدا مسألت مي كرد بهشت را و استعاذه مي كرد از آتش جهنم . هيچ كس او را ملاقات نكرد، مگر آنكه مي ديد كه مشغول به ذكر خداوند است . زبانش از تمام مردم راستگو تر بود و بيانش از همه كس فصيحتر بود.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: محمد رضا معيني نشلجي ׀ تاریخ: سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , nashalji.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com